کتابخوانی

رمز لذت بردن از همراهی با بچه ها این است که
هدفی فراتر از خود این همراهی نداشته باشید.
کتاب قوانین تربیت فرزندان
ریچارد تمپلار
مهدی قراچه داغی

رمز لذت بردن از همراهی با بچه ها این است که
هدفی فراتر از خود این همراهی نداشته باشید.
کتاب قوانین تربیت فرزندان
ریچارد تمپلار
مهدی قراچه داغی

برای این که بدانید کدام کار ضروری و کدام کار غیرضروری است، باید بدانید زندگی خود را وقف چه کاری می کنید. البته پاسخ درست یا نادرستی در این مورد وجود ندارد زیرا این یک گزینۀ شخصی است. اما داشتن جواب در این خصوص مفید است.
به عنوان مثال، زندگی خود من تحت تأثیر دو موضوع بوده است: (الف) کسی زمانی به من گفت اگر روح و روانم تنها چیزی باشد که با خود به آن دنیا می برم، این باید بهترین داراییم باشد و (ب) بزرگ شدن با کنجکاوی.
در مورد نخست، باید یگویم که این باور من جنبۀ مذهبی ندارد. هر چه را که قرار باشد با خود ببرم، شایسته است روی آن کار کنم. به این موضوع خیلی فکر کرده ام. چگونه این کار را می کنید؟ راستش را بخواهید، هنوز کم ترین اطلاعی در این زمینه ندارم. من بررسی و تجربۀ فراوان کرده ام، مطلب ها آموخته و اشتباهات فراوان کرده ام، جوینده و پیرو بوده ام. در تمام مدت زندگیم در این مورد مطالعه کرده ام. چگونه می توانید زندگی تان را در این زمینه بهتر کنید؟ فکر می کنم من به این جواب رسیده ام که باید زندگی متواضعانه ای داشت. باید تا حد امکان کمترین لطمه و آسیب را رساند. باید با هر کسی که رو به رو می شوید، به احترام حرف بزنید. این چیزی است که من زندگیم را وقف آن کرده ام، و به سود من کار می کند.
و اما تربیتی که سبب شده رفتار کنجکاوانه داشته باشم، چه نقشی در این دارد که تصمیم بگیرم زندگی خود را وقف چه کاری کنم؟ من دوران کودکی دشواری را پشت سر گذاشتم، اما سعی کردم از این دوران انگیزه ای بگیرم. من زندگیم را وقف این کار کرده ام. من در دلم چیزهایی دارم که می توانم خود را وقف آنها بکنم. این معیاری است که می توانم عملکرد خودم را با آن اندازه بگیرم:
(الف) چه می کنم، (ب) چگونه این کار را انجام می دهم و (ج) به کجا می روم. مجبور نیستید این موضوع را با فریاد به همه اعلام کنید و حتی مجبور نیستید به جزئیات آن فکر کنید. داشتن یک مأموریت درونی برای این کار کافی است. مثلا مأموریت دیسنی این است: «خوش حال کردن مردم.» تصمیم بگیرید که چه مأموریتی دارید و می خواهید زندگی خود را وقف چه کاری بکنید. وقتی این را بدانید، بقیۀ کارها ساده تر می شود.
این معیاری است که می توانید عملکرد خود را با آن اندازه بگیرید:
(الف) چه می کنم، (ب) چگونه این کار را انجام می دهم و (ج) به کجا می روم.
کتاب خوانی
قوانین زندگی
ریچارد تمپلار
مهدی قراچه داغی

بخشی از داستان
کتاب خوانی
چگونه به یاد بمانیم.
پدر لوکاس، راهبان صومعۀ اسکتا را جمع کرد و گفت: «باشد که هرگز به یادتان نیاورند.»
یکی از راهب ها گفت: «چه طور؟ مگر نمونۀ رفتار ما نمی تواند به نیازمندان کمک کند؟»
پدر پاسخ داد: «زمانی که همۀ مردم جهان درستکار باشند، هیچ کس نیازی به الگو ندارد. همه، بی ادعا، بهترین ماحصل خودشان را عرضه می کنند، و به این ترتیب، هر کس وظیفه اش را نسبت به برادرش انجام می دهد. هم نوع شان را دوست دارند، چرا که اعتقاد دارند این، قانون زندگی است و احترام گذاشتن به قوانینِ مسلم طبیعت را کار خاصی نمی دانند. اموال شان را تقسیم می کنند تا آن قدر جمع نشود که نتوانند حمل کنند، چرا که تمام عمر در سفرند. آزادانه، کنار هم زندگی می کنند، می بخشند و می گیرند، بی آن که از دیگری طلبکار باشند یا او را مقصر بدانند. برای همین، اعمال شان را نقل نمی کنند و در هیچ قصه ای به جا نمی ماند.
کسی که چیزی می بخشد، همان را دوباره می گیرد: اگر کارهای بسیار معمولی را خوب انجام بدهیم، نیازی نیست تا از دیگرانی که چنین می کنند، تمجید کنیم.»
کتاب قصه هایی برای
پدران، فرزندان، نوه ها
ترجمۀ آرش حجازی
پائولو
کوئلیو

یک عمر در انتظاری تا بیابی آن را که درکت کند و تو را همان گونه که هستی بپذیرد و عاقبت در می یابی که از همان آغاز خودت بوده ای.
یک فایل صوتی و تصویری با صدای خودم ساختم از لینک دانلود فایل زیر دریافت و مشاهده و گوش کنید:

5 صفحه از کتاب
نام کتاب: برای هر مشکلی راه حلی معنوی وجود دارد
دکتر وین، دبلیو، دایر _ سیما فرجی
راه حل مشکلات امروزه، بیدارسازی آگاهی بشریت نسبت به الوهیت درون اوست.
حضرت عنایت خان
فصل اول
راه حل معنوی مشکلات
آیا شما می توانید سبب روییدن یک گل شوید؟ شاید اولین پاسخ شما به این صورت باشد: «چنین کاری بسیار ساده است. دانه ای را در زیر خاک می کاریم، آن را در معرض نور خورشید قرار می دهیم، آبیاری می کنیم و بعد از مدتی، گل، سر از خاک بیرون می آورد. شاهد این پاسخ نیز میلیون ها میلیون شاخۀ گلی هستند که در این لحظه در سراسر جهان جوانه می زنند.»
پاسخ شما کاملاً درست است. با این حال من شما را دعوت می کنم تا بار دیگر سؤال را بخوانید و توجه کنید که چه کسی یا چه چیزی نیروی زندگی را به وجود می آورد تا سبب روییدن گل شود زیرا این شخص یا چیز، همان منشأ و سرچشمۀ راه حل های همۀ مشکلات ماست.
چه کسی یا چه چیزی سبب می شود که دانه ای به غنچۀ گل و جنینی کوچک به انسان تبدیل شود؟ چه کسی یا چه چیزی سبب رشد ناخن های ما می شود و حتی هنگامی که خوابیده ایم نیز ضربان قلب ما را از کار نمی اندازد؟ چه کسی یا چه چیزی سبب وزش بادهایی می شود که ما حس می کنیم اما نمی بینیم؟ چه نیرویی سبب می شود که سیاره ها به طور منظم در جای خود باقی بمانند و همچنین جهان، ما را با سرعت مهیّج از میان کهکشان ها به حرکت در می آورد؟ این سؤال ها از زمانی که انسان توانایی پیدا کرد تا در مورد حیات خود تأمل کند، همواره وجود داشته است.
«معنویت» نامی است که من برای آن نیروی بدون شکل و غیرقابل رؤیت انتخاب کرده ام. همان نیرویی که منشأ و سرچشمۀ زندگی روی این سیاره است. مهم نیست چه نامی برای این نیرو انتخاب کنیم، این نیرو هر چه که هست می تواند هر مشکلی را حل کند. برای هر مشکلی راه حلی معنوی وجود دارد ما فقط نیازمندیم بیاموزیم که چگونه می توانیم به آن دست پیدا کنیم. در این کتاب، روش هایی را که برای دستیابی به این نیرو یافته ام، توضیخ خواهم داد. با توضیح سه مرحله ی اصلی برای یافتن راه حل های معنوی مشکلاتتان،مطلب را شروع خواهم کرد.
اولین بار، این مراحل را زمانی خواندم که غرق در مطالعه ی کتاب «چگونه خدا را بشناسم: کلام موجز یوگا از پاتانجالی» بودم. این کتاب در زمانی بین قرن چهارم پیش از میلاد مسیح و قرن چهارم میلادی نوشته شده است. این روش ها و مراحل، برای توانمند ساختن انسان ها نوشته شده بودند تا آن ها بتوانند به نهایت دانش یگانگی با خداوند دست پیدا کنند. من اغلب به این مطالب نیرومند مراجعه خواهم کرد و برای شما نیز توضیخ خواهم داد که چگونه می توانید این دانش را در زندگی خود به کار ببرید.
مطمئنم خود شما به این نتیجه می رسید: «در دنیایی که آن را معنویت می نامیم برای هر چیزی که شما نام مشکل بر آن نهاده اید در همین لحظه و هم اکنون راه حلی در دسترس و آماده وجود دارد.
اولین مرحله برای دستیابی به هدایت معنوی شناخت: کاملاً واضح است که هر انسانی برای کار بردن هر چیزی باید نسبت به آن شناخت داشته باشد. اما واقعاً این مرحله سخت ترین مرحله، در راه رسیدن به دنیای معنویت است.
تشخیص در دسترس بودن نیروی نامرئی که می تواند در حل مشکلات مورد استفاده قرار گیرد مستلزم این است که ما بر آموخته های پیشین و بر شرایط فعلی خود غلبه کنیم. آیا هنگامی که خود را جسمی فیزیکی در دنیای مادی می بینید به محدودیت های خود توجه کرده اید؟
به طور مثال، آیا شما معتقدید تنها یک نیرو و یا دانش برای حل مشکلات وجود دارد و آن هم مبنی بر حواس پنجگانه و نیروی ذهنی شماست؟ ما بیشتر طوری آموزش دیده ایم که به حواس پنجگانه و نیروی ذهنی خود تکیه کنیم. همچنین به ما آموزش داده شده است که همۀ اطلاعات مودر نیاز ما در یک پرسشنامۀ گزینه ای کلی در دسترس ماست. این حالت، نگرشی شرطی شده از عدم شناخت و عدم تشخیص ارتباط الهی ما با راه حل معنی مشکل است.
در این حالت عدم شناخت، ما معتقدیم که داروها، گیاهان دارویی، جراحان و پزشکان، مسئول شفابخشی بیماران هستند و یا موفقیت مالی کسی را به کار سخت، مطالعه، مصاحبه و سخنرانی هایش نسبت می دهیم. در حقیقت عدم شناخت، ما را به سوی این اعتقاد سوق می دهد که دانشمان به انواع پدیده هایی که آن ها را از طریق عملکرد حسی خود توصیف می کنیم، محدود شده است.
پاتانجالی نوعی دانش و یا نیرو را توصیف می کند که تنها از طریق دنیای مادی و حواس پنجگانه به دست نمی آید. درک این موضوع که چنین نیرویی وجود دارد و همیشه در دسترس است اولین قدم برای فعال ساختن آن است. به هر حال این شناخت تنها از طریق آموزش های دیگران و یا از طریق نوشته های قدیمی به دست نمی آید. همان طور که اگر کسی به ما هنر رؤیابینی را آموزش دهد و یا درباره ی آن مطلبی بنویسد باعث نمی شود که ما رؤیا ببینیم. شناخت نیز مثل رؤیابینی تنها از طریق تعهد و الزام درونی و بیرونی نسبت به توانایی مان برای شناخت به دست خواهد آمد.
پیشنهاد می کنم در همین اولین قدم، هنگامی که با مشکلی روبه رو شدید جمله ای تأکیدی را برای خود در نظر بگیرید. به طور مثال بگویید: «شاید دقیقاً ندانم که در این جا چگونه به راه حلی معنوی دست پیدا کنم اما کاملاً مطمئنم که راه حلی معنوی وجود دارد.» با تشخیص حضور چنین نیرویی در واقع ما از او دعوت می کنیم تا توسط ما شناخته شود.
در پاسخ به سؤالی که در ابتدای این فصل مطرح شد باید گفت ما به عنوان انسان می توانیم سبب رویید یک گل شویم، اما اگر انسان های متفکری باشیم تشخیص می دهیم که حتی معمای آن نیروی غیرقابل رؤیت را، که زندگی نیز می بخشد نمی توانیم حل کنیم. به هر حال فقط در این دنیای معنوی آگاه و قادر که در همه جا حاضر است می توانیم راه حل های تمامی مشکلات را بیابیم. این نیروی معنوی در همه جا و در همه چیز و همه کس وجود دارد. هنگامی که به اولین مرحله، یعنی شناخت، قدم می گذاریم، مراحل دستیابی به این نیروی عظیم معنوی را آغاز کرده ایم.
دومین مرحله برای دستیابی به هدایت معنوی ادراک: ما به این نتیجه رسیده ایم: آن دانشی که توسط ادراک به دست می آید نسبت به دانشی مبتنی بر استدلال و قوه ی ذهنی می باشد در مرتبه ی والاتری قرار دارد....
موفق و پیروز باشید![]()

5 صفحه از کتاب
کتاب مکاشفات
مایستر اکهارت
مسیحا برزگر
راه نخست
آفرینش
(وجه ایجابی)
هنگامی که ساکن زمین شدم،
در اعماق، در رودها،
هیچ کس از من نپرسید کجا می روم یا
چه می کنم.
هنگامی که بازگشتم به زهدانی که از آن آمده بودم،
خدایی نداشتم
و تنها خودم بودم.
و هنگامی که باز می گردم
به خداوند و به کانون خویش، خاک، زمین،
هیچ کس از من نمی پرسد از کجا می آیم
و یا کجا بوده ام.
زیرا هیچ کس جای خالی ام را احساس نمی کند
در جایی که
سیرِ حق به پایان می رسد.
هنگامی که از خالق شرف صدور یافتم
همۀ مخلوقات به پا خاستند و فریاد زدند:
«بنگرید، اینک خدا!»
آن ها درست می گفتند.
زیرا اگر از من بپرسی: خدا کیست؟ خدا چیست؟
پاسخ می دهم: هستی، خداست.
هر کجا هستی هست، خدا هست.
آفرینش اعطای هستی ست از خدا.
یعنی خدا می شود.
پدیده ای که خدا را پدیدار می سازد.
هستی، بسیار عزیز است. هیچ پدیده ای نیست که
هستی در آن پدیدار نیست.
اگر کرم پروانه ای از درخت بیفتد،
بی درنگ، از دیواری بالا می رود
تا هستیِ خود را حفظ کند.
هستی، بسیار عزیز است!
اگر توان آن را داشتی که هستی را از خدا بگیری،
آنگاه یک سنگ از خدا عزیزتر می شد، زیرا
یک سنگ هستی دارد.
خدا چیست؟
خدا هست!
خدا را در همۀ پدیده ها ببین،
زیرا خداست که در همۀ پدیده ها پدیدار است.
هر پدیده ای، از خدا لبریز است
و کتابی ست دربارۀ خدا.
هر پدیده ای، کلمۀ خداست.
اگر برای خردترین پدیده ها به اندازۀ کافی وقت بگذارم -
حتی برای یک کرم پروانه -
آنگاه، دیگر لازم نیست خود را برای یک خطابه آماده کنم.
هر پدیده ای، اینچنین، سرشار از خداست.
موفق و پیروز باشید![]()

کتاب تو همانی که می اندیشی
گیتی خوشدل
جیمز آلن
اندیشه و منش
این سخن که «هرکس آنچنان است که در دل خود فکر می کند.» نه تنها همۀ هستی آدمی را در بر می گیرد، بلکه چنان جامع است که بیرون می رود و بر همۀ اوضاع و شرایط زندگیش دست می نهد. به راستی که آدمی همان است که می اندیشد، و منش او حاصل جمع تمامیِ اندیشه های اوست.
همان گونه که گیاهی که جوانه می زند، نمی تواند بی بذر باشد، هر عملی که از آدمی سر می زند، از بذرهای اندیشه نشأت می گیرد، و بدون آن بذرها نمی تواند پدیدار شود. این به طرزی یکسان، آن اعمال به اصطلاح «خود انگیخته» و «بی تأمل»، و همچنین اعمالی که سنجیده به اجرا در می آیند، را در بر می گیرد.
کنش: شکوفۀ اندیشه است، و شادمانی و رنج: میوه هایش. از این رو، آدمی ثمرۀ شیرین و تلخ کشت خود را می درود.
«اندیشۀ ذهن، ما را آفرید است. آنچه هستیم، با اندیشه پرداخته و بنا شده است. اگر ذهن آدمی از اندیشه های پلید آکنده باشد، به درد گرفتار می آید، همان گونه که چرخ از پسِ گاو نر ...
اگر آدمی تاب آورد در پاکیِ اندیشه ...
بی شبهه شادمانی، همچون سایه اش به دنبالش می آید.»
آدمی زاییده قانون، نه مخلوق تصادف، و علت و معلول، همان سان در حیطۀ نهان اندیشه، مطلق و انحراف ناپذیر است، که در جهانِ محسوس و اشیاء. مَنشی نجیب و خداگونه، لطف و تصادف نیست. ثمرۀ طبیعیِ طویل و ارج نهاده با اندیشه های خداگونه. مَنشی نانجیب و جانورخو، نیز به همین ترتیب، حاصل در سر پروراندن اندیشه های حقیرانه است.
آدمی توسط خودش آباد یا ویران می شود. در زرادخانۀ اندیشه، خود را نابود می کند. همچنین ابزار بنای قصرهای بهشتینِ شادمانی و و نیرو و آرامش را برای خویشتن می سازد. با انتخاب درست و کاربرد راستین اندیشه، آدمی هب کامل الهی صعود می کند. با سوء استفاده و کاربرد نادرست اندیشه، به پایین تر از سطح جانور سقوط می کند. میان این دو نهایت، درجات منش بیشمارند، و آدمی سازنده و ارباب آنهاست.
از میان همه حقیقتهای زیبای مربوط به جان که به این عصر بازگشته اند و در پرتو آگاهی قرار گرفته اند، هیچ یک شادمانه تر یا سودمندتر از این ایقان یا وعده الهی نیست که آدمی استاد اندیشه است، سازنده منش، و آفریننده و شکل دهنده وضعیت و محیط و تقدیر.
آدمی به عنوان موجودی صاحب اقتدار و خِرد و عشق، و ارباب اندیشه هایش، کلید هر وضعیتی را به دست دارد، و عامل تحول و تجدید حیات که با آن می تواند هر آنچه را که اراده می کند از وجودش بسازد، درون اوست.
آدمی __ حتی در سست ترین و بیچاره ترنی حالتش ___ همواره ارباب است. اگر چه به علت ضعف و انحطاط و حقارتش، اربابی ابله که «خانه اش» را به درستی اداره نمی کند. وقتی اندیشیدن به وضعیتش را آغاز می کند، و ساعیانه قانونی را می جوید که وجودش بر آن بنا شده است، آنگاه اربابی خردمند می شود، نیروهایش را هوشمندانه هدایت می کند، و اندیشه هایش را به سوی موضوع های سودمند پیش می راند. ارباب آگاه این چنین است، و آدمی تنها با اکتشاف قوانین اندیشه در درون خودش می تواند چنین شود، و دریابد که اکتشاف یکسر مسألۀ کاربرد و خودآزمایی و تجربه است.
تنها با جستجو و کاوش بسیار می توان به طلا و الماس رسید، و آدمی می تواند همه حقایق مربوط به وجودش را دریابد، اگر عمیقاً در معدن جانش بکاود؛ و بداند که خود سازندۀ منش خویش، شکل دهنده به زندگی خویش، و معمار تقدیر خویش است. اگر مراقبانه نظاره کند، در کف اختیار بگیرد، اندیشه هایش را دگرگون سازد، و اثر آنها را بر خودش و دیگران و زندگیش و اوضاع و شرایطش دنبال کند، با ممارست صبورانه - حتی در مورد جزیی ترین رویداد روزانه - ارتباط علت و معلول را دریابد، و از آن به عنوان وسیله یی برای شناخت خویشتن - که شعور و خِرد و اقتدار است - سود جوید، می تواند به طرزی خطاناپذیر این را به اثبات برساند. در این مسیر نیز مانند هر مسیر دیگر، قانون مطلب است: «بطلبید که خواهید یافت. بکوبید که برای شما باز کرده خواهد شد.» زیرا تنها با صبر و ممارست و ابرام بی وقفه، آدمی می تواند به معبد معرفت گام نهد.
موفق و پیروز باشید![]()