تجربه از اشتباه

از اشتباه کردن نترس!
از این بترس که از اشتباهت
چیزی یاد نگیری
پیج اینستاگرامم: نقاشی و نمونه کارها
oo_shakibaa_n_paiint_ooo

از اشتباه کردن نترس!
از این بترس که از اشتباهت
چیزی یاد نگیری
پیج اینستاگرامم: نقاشی و نمونه کارها
oo_shakibaa_n_paiint_ooo

یک عمر در انتظاری تا بیابی آن را که درکت کند و تو را همان گونه که هستی بپذیرد و عاقبت در می یابی که از همان آغاز خودت بوده ای.
یک فایل صوتی و تصویری با صدای خودم ساختم از لینک دانلود فایل زیر دریافت و مشاهده و گوش کنید:

معجزۀ رها کردن
داستان کوتاه
_----------_
در روزگارانی در این کرۀ خاکی زمین دختری در یک جا از این کرۀ خاکی و در یک شهر خدا زندگی می کرد که اول در سن کم در نماز خوندن تنبل بود البته اعتقاد به خدا و پیامبران داشت ولی نماز نمی خوند. تا اینکه پدر و مادرش از هم بنا به دلایلی طلاق می گیرند دختر از دوری مادر احساس دلتنگی می کند چون مادر موتور خونه هستش و دختر برای فرار از جو و محیط خونه به دوست پسر قدیمی اش که در مدرسه دوست بودند برای کمبود محبتش زنگ می زنه نگو پسر نامزد کرده و به دختر می گه چرا حالا؟ و نگران دختر میشه... ولی دختر مستحکم تر از این حرف ها بود ولی در زمان سن کم ناامید می شه و دستانش رو با تیغ بُرش بُرش سطحی می ده البته تحت نظر دکتر بود و دستاش در آینده خوب میشه.
که پدرش شبانه تمام خونهای تیغی سطحی دخترش رو با عشق و دلسوزی پاک می کنه دختر اون موقع اعتقادش به خدا کم شده بود و پدرش به او گفت قرآن و نماز بخون تا کمی آرامش بگیری و پدرش به خاطر دخترش و بچه هایش با مادرش آشتی کردند و با هم زندگی دوباره شروع کردند.
تا اینکه دختر شروع به نماز خوندن و قرآن خوندن کرد و تا بزرگ شود به نزدیک میانسالی برسد نمازش ترک نمیشد و حتی نماز قضا می خوند اعتقادش به خدا خیلی قوی بود و همیشه خدا رو شکر می کرد اصلا اگه نماز نمی خوند یه چیزیش کم بود. دختر چند سال در سرش غده های چربی بی خطر بود که چند تاش رو دکتر در آورده بود ولی دکتر بهش گفته بود خیلی ها با غده های چربی زیاد در سرشان زندگی می کنند و هیچی هم نمیشه اگه همش رو در بیاریم خطر داره برات.
دختر بعد از مدت طولانی دید که یکی از غده های چربی سرش بیرون زده کمی از سرش رو با دستش کند و چند مدت طول کشید احساس کرد میخواد بیرون بزنه و جلو سرش بود جای بدی بود کمی از موهایش ریخته بود و حتی رها کرده بود و مادرش هی می گفت بیا بریم دکتر ولی دختر به ظاهرش زیاد توجهی نداشت و موهایش پرپشت بود و روی غدۀ جلوی سرش رو با موهایش می پوشاند تا اینکه بعد از مدتی با فشار دادنش با یک اشاره تونست اون غده که مثل شیشه و چربی و چرک زیاد بود رو از سرش خودش بیرون بیاورد و بعد از مدتی خوب شد و مو جای اون غده چربی در اومد البته جاهای سر دیگه اش هم هست ولی کمتر هست و الان اون دختر داره با یاد خدا و کم توقعی و مهربانی و مشغولیت مورد علاقه زندگی زیبایی می کنه.
نتیجه گیری: اولا نماز و قرآن رو نادیده نگیرید آدم های که بی اعتقاد هستند افسردگی بیشتر و خودکشی بیشتری می کنند یاد خدا و نماز و قرآن انسانها رو از خیلی خطرات نجات میده و اینکه در این داستان کوتاه یک موضوع رو رها کردنه و به خدا توکل کردنه و دختر برایش مهم نبود غدۀ چربی سر که برای هر کسی که به ظاهرش حتی یک جوش کوچیک بزنه سریع میره دکتر خدا کاری کرد که خودش، خودش رو معالجه کنه و حتی موهای ریخته دوباره در بیاد چون دختر همیشه شاکر بود و خواستۀ خودش رو با خواستۀ خدا یکی کرده بود. پس از این داستان و معجزه نتیجه می گیریم که اعتقاد به خدا و پیامبران موجب موفقیت و شادی و آرامش انسان می شود و رهـــــــــا کردن و صبر و توکل به خدا و زمان خود رو با خدا یکی کردن باعث میشه در زمان خود خدا مشکل انسان حل بشه و از نظر روانشناسی دختر خانم ها برای فرار از محیط خونه ازدواج نکنند که به جای بدتر بیفتند.
این داستان بر اساس واقعیت بود خیالی نبود.
نویسندۀ داستان کوتاه: شکیبا نعیمی
همیشه امیدت به خدا باشه چون خدا هست که همیشه کنارت هست و تنها نمیزاره![]()