پیج داستان نویسی


با تشکر از کوثر سریری که ایده داستان سریالی دانند ![]()
به طور مثال مثلا اولین موضوع زیر
اون شب من از این اتفاقی که برام افتاده بود شوکه شده بودم که ناگهان .....
مثلا ادامه اش رو سریالی کنیم و ادامه مطلب بزاریم با رمز مبلغ دستمزد یا رایگان دلبخواه
چند موضوع دیگر به طور مثال
شب اول عقدم شوهرم ازم یک خواسته ای خواست که من ........
شما بقیه شو بنویسید البته خودتون هم می تونید موضوع انتخاب کنید
هر کس داستانش خوب باشه تبلیغ براش میشه اینجا و کاربران می خونند البته ادامه مطلب و رمز دار کنه تا ادامه داستان رو با دریافت دستمزد رمز رو دریافت کنه ادامه داستان تحویل به کاربر بدید یا رایگان باشه هر طور صلاح هست براتون
فصل دوم
کوتولۀ شاد و دختر عاشق پیشه

دختر عاشق پیشۀ این داستان![]()

کوتولۀ شاد گوی صبر جمیل داره![]()
در یکی از روزهای خدا یک دختر در جایی سرسبز خیلی قشنگ تنها نشسته بود و مدام داشت ناشکری و کُفر میکرد که و مدام شکوه و شکایت و اعتراض به همه چیز و بهانه گیری می کرد و غمگین و بی قرار و افسرده بود.
که ناگهان کوتولۀ شاد از کنارش گذشت و گفت: چرا شکوه و شکایت می کنی!؟ چی شده؟ می تونم شما رو کمک کنم؟
دختر کمی ترسید و گفت تو کی هستی؟ ازمن چه می خوای؟
کوتولۀ شاد با خنده و شادی گفت: من کوتولۀ شاد هستم برای کمک رسانی به بنده های خدا خدمت می کنم.
حالا بگو ببینم مشکلت چیه؟
دختر با ناراحتی و اشک گفت: من همیشه در عشق هایم شکست می خوردم چون یک طرفه عاشق می شوم و زود عشقم رو ابراز می کنم و زود دل می کنم چون همشون هوس زودگذر ولی طرف مقابل زیاد برای محبت به من تلاش نمی کنه تا اینکه بعد از مدتی عاشق یک عکس اینترنتی شدم نگو پشت اون عکس یک کارگر گدا و گشنه هست که پول نداره و میخواد یک جوری با عکس از من پول بگیره و طلبهاش رو بده... برای جلب توجه کسی گول خوردم و مقداری و بخشی از پولم رو از دست دادم و پدر و مادرم رو ناراحت کردم و دختر هِق هِق گریه کرد...
کوتولۀ شاد نزدیک دختر آمد و گفت: چرا داشته هایت رو نمی بینی؟
دختر با تعجب گفت: داشته هایم؟
کوتولۀ شاد گفت: پدر و مادرت و سلامتیت و اینکه سرپناه داری و اینکه باز کار کردی و پدرت بهت کمک کرده و در بانک سپردۀ ویژه باز کردی سود تو حسابت میره و اینکه خدا از طریق تو خواسته به کسی کمک کنه مگه همیشه آرزو نداشتی مشکل کسی رو حل کنی چرا خدا رو شکر نمی کنی پولت هم بر می گرده فقط باید صبور باشی؟
دختر با کمی شادی گفت: بله همۀ اینها هستند ولی چرا با کَلَک ازم پول زحمتم و پس اندازم رو گرفتند یعنی پس خواست خدا بوده؟ ولی من مقدار زیادی از پولم رو از دست دادم به خاطر باج دادن و گول خوردم پس شاید درس و تجربه ایی بوده که دیگه از این کارها نکنم و دیگه از این عشق های یک طرفه و الکی دورش رو خط بزنم.
ولی پدرم دنبال کارم بود و توانست ردی از اونها پیدا کنه و مقداری از پولم رو گرفتم.
ولی گاهی بی قرار میشم و مدام هی پیام میدم به اون کسانی که گولم زدند میدم.
کوتولۀ شاد گفت: اَه بابا چرا این همه شکوه و شکایت می کنی؟ چرا کسانی که وضعیتشون از تو بدتر بوده نمی بینی همین یک زن رو می شناختم که دو نفر تو کوچه تموم طلاهاش رو دزدیدن و ردی ازشون نیست ولی تو ردی ازشون داری و پولت رو هم مقداریش رو گرفتی می دونی چیه باید از ابزار صبر جمیل استفاده کنی مطمئن باش اونها هم حروم خور نیستند مجبور بودن چون تورم و گرونی و کرونا بوده مطمئن باش پولت بر می گرده تو هم وسیله ساز بودی مشکل کسی رو حل کنی حالا پولت رو برمی گردونه با صبر و صبور و زمان و توکل به خدا و ابزار صبر جمیل.
دختر با تعجب گفت: صبر جمیل! صبوری رو شنیده بودم ولی صبر جمیل رو زیاد نه.
کوتولۀ شاد توضیح داد: صبر جمیل یعنی مثل حضرت زینب، حضرت ایوب و حضرت یعقوب و دیگر امامان صبر جمیل داشته باشی یعنی بردباری و شکیبایی در برابر مشکلات و خواست خودت رو با خواست خدا یکی کنی و شکوه و شکایت نکنی و زمان خودت رو با زمان خدا یکی کنی تا آرامش پیدا کنی.
حالا این مشکلت رو به من گفتی به کسی دیگه شکوه و شکایت نکن حتی پدر و مادرت بزار به زمانش پولت ذره ذره میاد دستت چون هر کسی بر اساس نظریات خودش چیزی میگه و بدتر حالت بدتر میشه گذشته رو زیاد مرور نکن به حال و آینده نگاه کن که سپرده ویژه داری هر ماه سود میاد تو حسابت باید شاد باشی و گاهی بهت کار تایپ میدند و .... دوباره پولت پر برکت میشه اون پولت هم به امید خدا بر می گرده فقط باید صبوری کنی و همیشه شاکر باش بزار انرژی مثبت از تو به همه جا پراکنده بشه.
دختر کمی آروم شد و گفت: پس چطوری می تونم صبر جمیل رو در خودم تقویت کنم؟
کوتولۀ شاد گفت: با اعتقاد به خدا و یاد خدا و ائمه و صبر و بردباری و شکر نعمت هایی که داری و زمان همه چیز رو درست می کنه خودت رو مشغول کن بیکار نشین هی و مدام به این موضوع و اشتباهت فکر نکن تو از این اشتباهت خیلی درس گرفتی که نباید زود به کسی اعتماد کنی همین باعث امیدواریت میشه که خدا دوستت داشته خواسته با این کار هم به کسی کمک کنی هم درسی عبرت برات بشه که عشق زودگذر هست نباید به کسی باج بدی و طوری رفتار نکنی که ازت سوءاستفاده کنند و هم اینکه پولت هم ذره ذره بر می گرده.
دختر با شادی گفت: ممنونم کوتولۀ شاد، باشه از ابزار صبر جمیل استفاده می کنم و روزهام رو قشنگ می کنم و شکر خدا رو حتما به جا میارم.
و دختر وقتی صبح از خواب بیدار شد و دید چه خواب خوبی دیده و گفت: عجب روز قشنگی خدایا شکرت و به خاطر این خواب خوبش بهتر با پدر و مادرش رفتار می کرد و دیگه شکوه و شکایت نمی کرد و می دونست همه چیز با صبر و زمان و صبر جمیل درست میشه، نـــــه با بهانه گیری و بی قراری.
ادامه دارد دفعه بعد با یک داستان دیگه از این مجموعه یک داستان دیگه از یک کوتولۀ دیگه.
نویسنده داستان تخیلی و واقعی: شکیبا نعیمی
نظرتون چیه؟ از 5 تا 20 امتیاز بدید![]()
داستان بلند کوتوله های سازنده
فصل اول
آشنایی با شهر کوتوله ها
شما داستان سپیدبرفی یادتون با هفت کوتوله که هفت کوتوله سپیدبرفی رو کمک می کردند حالا در این داستان بلند علاوه بر تخیلی بودن میخوام چیزهای سازنده و واقعی رو از طریق کوتوله ها بهتون یاد بدم که کمکتون کنه.

آشنایی با کوتوله های این داستان بلند:











_dhxb.jpg)
در این فصل خواستیم با شخصیت های کوتوله ها آشنا بشید حالا در آینده هر کوتوله بر حسب تجربیات خودش داستان هایی رو براتون میاره که شاید کمکتون کنه.
می تونید از مجسمه سازی یا جاهایی که فانتزی می فروشند برای دکور منزلتون مجسمه های کوتوله ها رو بگیرید ما گرفتیم تو خونمون چند نمونه هست مثل نمونه های زیر من حتی تو خواب هم دیدمشون تو یه جای بهشتی کوتوله ها رو دیدم (از هر کدوم برای خودتون سنبلی بسازید که یادتون بمونه اون کار یا نیت).
مثلا تو سومین عکس پایینی اولی کوتوله گیاه و بیل دستش که مادرم تو خونمون تو بالکن و جاهای مختلف خونه زیاد گل و گیاه میکاره این مجسمه سنبل کاشتن گل و گیاه میشه هستش تو خونۀ ما ![]()





ادامه دارد....
نویسنده داستان تخیلی و واقعی: شکیبا نعیمی